تولد: سال ۴۸ / مازندران ، روستای کاردگرمحله
شهادت: فروردین سال ۶۶ / شلمچه ، کربلای پنج
نحوه شهادت: حین عبور از کانال با اصابت آر پی جی ۷
۱
پسر خوبی بود.در خانه مثل یک دختر به مادرش کمک می کرد.خوش اخلاق بود.برای همین رئیس انجمن مدرسه شد.بعد هم به خاطر امین بودنش اداره بوفه مدرسه به او واگذار شد.در پایان روز مدیر مدرسه بدون شمردن پول های بوفه آن ها را از او می گرفت.
۲
در نمایش های محله همیشه نقش شهید را او ایفا می کرد و آنقدر خوب که همه را به گریه می انداخت.
۳
کلاس چهارم که بود وارد گروه سرود مدرسه شد.۲ سال بعد به همراه همان گروه برای اولین بار به جبهه رفت برای اجرای سرود.
۴
اول دبیرستان بود که تصمیم گرفت به جبهه برود اما سنش کم بود و مسئولین قبول نمی کردند.دو بار تلاش کرد که برود اما در نهایت با گریه برگشت.بالاخره بار سوم شناسنامه اش را دست کاری کرد.
۵
لباس رزم که پوشید آنقدر برایش بزرگ بود که مادر آستین هایش را تا آرنج تا زد.به حدی نورانی و آسمانی می نمود که همه حدس می زدند رفتن او بازگشتی ندارد
۶
وقت رفتن به مادر گفت با طیاره چوبی باز می گردم و دو ماه بعد با همان تابوتی که می گفت بازگشت.
۷
۲۲ بهمن سال ۶۵ به همراه لشگر صاحب الزمان عازم جبهه شد.
۸
جبهه که بود برای خانواده اش نامه نوشت تا برای شهادت رضایت بگیرد ، گویی همه چیز آماده بود تا به آرزویش برسد.
۹
بعد از شهادت بود که خانواده و دوستان دستخط او را روی دیوار مدرسه و خانه دیده بودند که نوشته بود” شهید شعبان حیدری ” .